ملخص الجهاز:
"(به تصویر صفحه مراجعه شود) ستاره yarG riadsalA نوشتۀ السسدرگری ترجمۀ احمد جمالی یه ستاره،اون دور دورا،تو افق پایین افتاده بود.
اون پایین،یه جایی،ستارهای داشت درهوای سرد شب جان میداد،و پسرک این را خوب میدانست،یه لحظه از کنارپنجره برگشت و اتاق را نگاه کرد.
دو هفته تمام بازیش شده بود اون ستاره هر شب موقع خواب زیر پتو به اونخیره میشد.
آخرین بار شنیدم کهدکتر با ناراحتی فریاد میکشید: -تو دیگه به درد هیچکاری نمیخوری؛به نظرم بهتره این کار را رها کنی!وقتی از اتاق برگشت؛چشمانش دو کاسه پر از خون بودند؛گویا چیزی درونسینهاش میجوشید به طوری که فکر میکردی هر لحظه ممکن است همانندتنوری گر بگیرد بر روی صندلیاش که در کنار صندلیام بود؛نشست و آن نامه رایکبار دیگر از جیبش بیرون آورد؛و چشمان اشک آلودش دوباره در میانسطرهای نامه به این سو و آن سو شروع به دویدن کردند؛خودم را به او نزدیککردم و خواندم: بنام خدا پدر مهربان وگرامی..."